22
مهر

متن سخنرانی آقای فرقانی در دومین همایش فعالان فضای مجازی(خود نوشت)

سلام و عرض خدا قوت…این چند وقت شروع کلاسا بود و ماه محرم… سعادت نداشتم ادامه مباحث همایش رو خدمتتون عرض کنم و بحثمون ناتموم موند…
پیشاپیش از همه عزیزانی که عازم کربلا هستند التماس دعا دارم…پدر بنده هم فردا عازمند… امیدوارم که جمیع زوار بهره خوبی رو از این سفر ببرید و به سلامت و با توشه و رزق شهادت و عاقبت بخیری به آغوش خانواده هایتان برگردید…

و اما…

قابل توجه سفیران کم تجربه و بی بهره ای چون خودم…???

آقای فرقانی به ما سفیران کوثر نت گفتند :

?سفیر یعنی چه؟!
و خودشان در جواب فرمودند که : سفیران در واقع نمایندگان هستند…
مثل سفیر ایران در عراق

?حالا این سفیر ایران در عراق چه وظیفه ای دارد؟!
وظیفه اش این است که حافظ منافع جمهوری اسلامی ایران در عراق باشد و سیاست های ایران را در عراق دنبال کند…

✋پس:

?شما سفیران کوثرنت نیز ، باید حافظ سیاست های کوثر نت در مدارستان باشید! و آنها را دنبال کنید…(آخه من می ترسم دنبالشون کنیم فرار کنن…از من گفتن بودااا?)

- خب دیگه یکم جدی باش…?
شوخی…شوخی…با آقای فرقانی ام شوخی؟!?

- بله چشم? بریم سراغ بقیه سخنرانی…?

?راستی شما تاریخچه‌ سفیران رو می دونید از کجا شروع شد؟!

منم دقیق نمی دونم ولی چند تا از نقش های مهم سفارت رو که جناب فرقانی قرائت کردند خدمتتون عرض می کنم…توجه کنید!

سال ۶-۷ هجرت سفیرایی از طرف رسول خدا صل الله علیه و آله اعزام شدند تا نامه هایی رو که حضرت (صل الله علیه وآله)به ایران و روم نوشته بودند رو به دست پادشاهان برسونند…

بعد از اون ، در زمان امام حسین علیه اسلام بود که حضرت مسلم بن عقیل سفارت امام حسین علیه السلام رو برعهده گرفتند و وظیفه داشتند سیاست های اباعبدالله علیه السلام رو در کوفه پیاده کنند…

✋پس سفیران وظایف یکسانی داشتند…

?حالا آیا سفیران خودشون قصد داشتند که انتخاب بشوند یا انتخابشون کردند؟!

✋عاقا یکم فکر کنید بعد ادامه بحث رو بخونید?

?جواب : هر دوی اینها بوده…
یعنی بخشی رو حاکمان انتخاب می کردند و برخی خودشون داوطلب می شدند و پیشنهاد می دادند…

واینکه ؛

?امروزه ما سفیران با عناوین مختلفی داریم :

?سفیران صلح
?سفیران اوتیسم
?سفیران ایدز
?سفیران سلامت
?سفیران اوتیسم
و…

که همشون از افراد خاص، صاحب نام، پیشکسوتان عرصه های مختلف، ورزشکاران, بازیگران و هنرمندان و… انتخاب می شوند‌… .

✋اما چرا سفیرای عزیز از بین این افراد انتخاب می شوند؟!

?خب واضحه…چون سرشناسند و بهتر می تونند مثلا بیماری مثل اوتیسم رو به مردم بشناسونند و سیاست های اون نهاد رو پیاده کنند…

مثلا : جناب علی دایی
سفیر بیماری های خاص هستند
و بقیه هم به همین شکل…

?به نظرتون تو دلـ❤ـم داشتم به خودم چی می گفتم؟!

✋داشتم می گفتم حالا که من نه خاصم تو مدرسه مون، نه حتی سیاست های کوثر نت رو درست حسابی می دونم! رو چه حسابی سفیر شدم…الله اعلم!
تازه اونم من که سطح ۲ می خونم ولی سفیر سطح ۳… هستم با اجازه تون…
یعنی غریب کی بودم من…!?

ترو خدا گریه نکنین?
می دوننم درکم می کنین…?
همین برام کافیه?

پستم زیادی طولانی شد….?
ادامه در پست بعد…❤
این یادداشت رو بعدا اضافه کردم?

پ ن: از بس طول دادم آخرش نتونستم مطلبمو در این باره تموم کنم. ببخشید :(


free b2evolution skin
21
مهر

ادامه ماجراهای همایش(این قسمت: مهیار)(خودنوشت)

?ادامه قسمت پنجم

برنامه‌ با اون لیستی که قرار بود طبق آن ساعات و‌برنامه های همایش شروع شود متفاوت بود…
مراسم با قرائت آیاتی از سوره بقره ( آیة الکرسی) و سپس قرائت سوره مبارکه کوثر شروع شد.
داشتم به هم خوانی نام‌کوثر نت با این سوره و محتوایش فکر می کردم…و به اهمیت و ضرورت این شبکه…راستش هنوز آنچنان ضرورتش را حس نمی کردم! به چند دلیل
۱- اکثر بچه ها پیام های تکراری در آن قرار می دادند.
۲- نظارت خاصی روی پست ها صورت نمی گرفت
۳- خیلی از دوستان خودم از داشتن و رفتن به چنین فضایی خودداری می کردند و جاهای دیگر را ترجیح می دادند…
۴- شبکه بسته ومحدودی محسوب می شد.
و…

به هر حال امیدوار بودم بتوانم با شرکت در این برنامه و توجیهات مسئولان به نتیجه خوبی برسم.

سپس آقای جلیلی مسئول اداره آموزش و فرهنگ سازی (طبق جزوه دارم می رم جلو… امیدوارم سمتشون رو درست نوشته باشم☺) به عنوان مجری همایش بالای سن رفتند و به توضیح سین برنامه ها پرداختند و از جناب فرقانی دعوت کردند که برای سخنرانی تشریف بیارن…
و اینجا بود که ‌برنامه شکل جدی تری به خودش گرفت…

?قسمت ششم:

یکی از دوستانمون به همراه آقا پسر گلش مهیار همسفر و همراه ما شده بود…اونم چه گل پسری??…ما شش تا هم استانی کنار هم رو صندلی هامون نشسته بودیم و زهره بچه اش تو بغلش خوابیده بود…بقیه بچه هاشونو گذاشته بودن مهد. ولی مهیار وابسته به مامانش بود…ممکن بود از خواب پاشه و ببینه مامانش نیست…داستان بشه برای خودش…هر چند به اندازه کافی داستان درست کرد برامون…? نمی دونم دقیقا کی بود ولی قبل ظهر بود…اذان نزده بود… دیدم بغل دستیام پچ پچ می کنن…گفتم چی شده؟! گفتن مهیار خراب کاری کرده… اونم چه خرابکاری ای…به صندلی مرکزم رحم نکرده بود . از اونجایی که دوستمونم به خاطر نجس شدن لباسش موقع نماز به مشکل بر می خورد…مونده بود چی کنه…خلاصه تصمیم گرفت خودش آژانس بگیره و بره خوابگاه…در نهایت نشد درست حسابی تو برنامه اون روز شرکت کنه…فقط سخنرانی آقای فرقانی رو تونست تاب بیاره و با اون وضعیت گوش کنه…
واما محتوای سخنرانی ها رو طی چند پست خدمتتون عرض می کنم…

ادامه در پست بعدی
با ما باشید?

مهیار[/caption]


free b2evolution skin
10
مهر

دست نوشته های بنده در دومین همایش فعالان فضای مجازی

سلام و عرض ادب و تسلیت به مناسبت فرارسیدن ایام پر فیض ماه محرم الحرام خدمت همگی دوستداران و عزاداران گرامی…??

با توجه به اینکه حدودا چند روزی را میهمان حضرت معصومه سلام الله علیها و حضرت بقیة الله اعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف در استان قم بودیم و در دومین همایش فعالان فضای مجازی ( هم به عنوان سفیر کوثر نت و هم به عنوان مدعو و برگزیده جشنواره انقلاب) شرکت کردم…لازم دیدم که به طور خلاصه هم به بیان خاطرات بپردازم و هم به صورت مجمل بیانات عزیزان دعوت شده برای سخنرانی را به حضورتان برسانم…ان شاءالله که انگیزه ای باشد برای ادامه راه…

?قسمت اول:

جشنواره انقلاب بود
نمی دانستم در آن شرکت کنم یا نه…
اما به ذهنم رسید ماجرایی را که برایم رخ داده بود به صورت ساده عنوان کنم…ماجرایی که معنای وحدت را به صورت ملموس برایم جا انداخت…(می توانید به مطلبم راجع به میوه های انقلاب مراجعه کنید)
فکر نمی کردم مطلبم برگزیده شود…طوری که کلا آن رابه فراموشی سپرده بودم…

?قسمت دوم:

یادم نمی آید چه مراسمی در حوزه مان در حال برگذاری بود…
اما مسئول فرهنگی مان مرا صدا زد و به من اطلاع داد که اسمم را به عنوان سفیر کوثر نت سطح ۲ رد کرده است…و من هم قبول کردم… در صورتی که قبلا خودم این پست رادر کوثر نت دیده بودم و به خاطر اینکه زیاد با وظایف سفیر آشنایی نداشتم براحتی از کنارش گذشته بودم…اما مثل اینکه قسمتم این بود که سفیر شوم…


مدتی بعد از قم به بنده زنگ زدند و گفتند سطح ۲ سفیر دارد…شما اگر می توانید سفیر سطح ۳ شوید…و اینجا بود که کار کمی برایم سخت تر شد…
سطح ۳ در حال جا به جایی فیزیکی بودند…و فعلا نمی شد در این باره تصمیمی گرفت…
تابستان سال ۱۳۹۶ بود که مسئول فرهنگی سطح ۲ ما گفتند تابلویی به دست مدرسه رسیده…و ما دو سفیر ماندیم و یک تابلوی کوچک!!
با سفیر سطح ۲ قراری گذاشتم تا شرح وظایف کنیم و تابلو را نصب کنیم…
الحمدلله تابلو توسط مسئول فرهنگی نصب شده بود…
اما چون سفیر سطح ۲ کلاس تابستانی داشت نشد که در آن قرار ملاقاتمان به نتیجه ای برسیم…
خلاصه خودم به عنوان یک تازه وارد دست به کار شدم و مطالبی را جمع آوری کردم…اما هنوز کافی نبود…مطالب را پیش مسئولین سطح ۳ بردم، آنها پرینت گرفته در اختیارم گذاشتند و من هم نصب کردم.

?قسمت سوم:

#دومین_همایش_فعالان_فضای_مجازی_با_موضوع_باز_آفرینی_محتوای_دینی بود…

قرار شد بچه های استان همگی با هم برویم تا هماهنگ باشیم…
و چون ما سفیران مراکز خود بودیم باید یک روز زودتر راه می افتادیم… همایش در روزهای ۲۷ و ۲۸ ام بود …و جلسه مخصوص سفیران نیز روز ۲۶ ام شهریور ماه…همگی در بعداز ظهر روز ۲۵ شهریور ماه ۱۳۹۶ راهی استان قم شدیم…نماز مغرب را در جوار حرم حضرت فاطمه معصومه خواندیم و وسایلمان را از امانتی پس گرفته و راهی خوابگاه شدیم…پس از صرف شام حالا نوبت به معرفی بود…یک به یک‌ نمایه یکدیگررا می پرسیدیم و افرادی را که می شناختیم با شعف حال و احوال می کردیم… انصافا بعضی ها با تصوراتمان جور در نمی آمدند… ???
من خودم دوست داشتم خانم«من روشنک بنت سینا در اندیشه پروازم» را ببینم که بعدا دیدم…خیلی هم از دیدنشان مشعوف شدم…و خیلی از دوستان دیگر…بچه های درون هال هر شب شب نشینی داشتیم…
دورهم می نشستیم و شروع می کردیم به گپ و گفتگوی دوستانه…که بعد ها معروف شد به «دورهمی هال شماره ۲»

?قسمت چهارم:
با توجه به اینکه دندان درد داشتم با خودم انواع و اقسام داروهای مسکن را آورده بودم…با وجود اینکه اصلا آدم داروویی نیستم و حتی مدتی بود داروی شیمیایی حتی از نوع آنتی بیوتیک ساده اش را هم مصرف نمی کردم ولی روز قبلش بالاجبار دکتر رفته و برایم قرص و کپسول نوشته بود…آموکسی کلاو، کپسول ژلوفن کامپاند،ژلوفن،کپسول چرک‌خشک کن،قطره گوش،پودر گیاهی آنفولانزا،استامینیفون کدئین،پروفن،محلول سی ام…
داروخانه مرجع بودم در خوابگاه ??
اتفاقا بچه یکی از دوستان گوش درد گرفت و قطره ام به دردش خورد…هر چند معتقدم اصلا کار درستی نیست این طور تجویز ها…??این مدت کافی بود چیز داغی بخورم و دردم تشدید یابد…???
هر شب بساط خوراکی و گپ مهیا بود…طوری که بچه ها صبح خواب آلود بودند…بعد نماز خواب را ترجیح می دادند…?

?قسمت پنجم:

صبح روز اول بعد از صرف صبحانه اتوبوس ها آمدند و راهی مرکز مدیریت فناوری اطلاعات شدیم…
ابتدا کارت ملی هایمان را چک کردند با دستگاه و بعد به همگی سفیران یک پوشه دادند حاوی رواق نامه و پیکسل سفیر کوثرنت …
وارد سالن شدیم و در صندلی ها کنار یکدیگر مستقر شدیم…

ادامه در پست بعدی


free b2evolution skin
23
شهریور

وظیفه یک منتظر واقعی (این قسمت: کار نیک،احترام و رفع مشکلات آنان)

⭕️ یاری کردنِ شیعیانِ امام زمان…

? از مصادیق آن، انجام کارهای نیک و خیر به دوستداران حضرت و احترام آنان و رفع مشکلات آنان و… است.

? امام صادق در جمع عده ای فرمودند چه شده که ما را سَبُک میشمارید؟ اصحاب با تعجب پرسیدند: ما به خدا پناه میبریم از اینکه شما را سبک بشماریم! حضرت فرمودند یکی از دوستان ما در راه از شما کمک خواست، اما به او توجه نکردید. هر کس “مومنی” را سبک بشمارد ما را سبک شمرده است.
? کتاب مکیال المکارم ج ۲

? آیا حواسمان هست کاملترین مومن جهان (امام عصر) چه درخواستهایی از ما دارد؟

برگرفته از کانال استاد رائفی پور

التماس دعای فرج


free b2evolution skin
10
شهریور

بوی پیراهن یوسف(شعرم،عید قربان)

#بوی_پیراهن_یوسف_که_بیاید_خبریست

❤?❤?❤?❤?❤?❤?❤?❤?❤?❤?❤?❤?❤?❤?
عید قربان شد و ما ذبح نکردیمـــ دلی

را که غیر قــَمرش قُمری ماه دگری ست

حتماً امسال قرار است بیایی آقا

حتماً امسال سپاه تو سپاه دگریست

حتماً امسال قرار است ببینیمت ….آه

بوی پیراهن یوسف که بیاید خبریست

دلم از شادی و شور از تو تماشایی تر

و نگاهی که گره خورده به چشمان دریست

و قسم می خورد اینبار دو چشمم انگار

تو می آیی..همه می آیند…شب نه…سحری ست

و خداوند نگفته است مگر صبح قریب

می رسد…نکته همین جاست…کدامین سحری ست؟!

عید قربان شدو قربان شده نفس من و تو

پیش پای قدمش ذبح…غریب این بحری ست

باز این حنجر اسماعیل است …ابراهیم

و تبر بر دوش یک پسر و یک پدری ست

ماه مهر آمده…بی مهری دوران پیداست

آب پیداست ولی آتش جان را سپری ست

سردی بهمن امسال به دود اسپند

و نگاهی که به دنبال کسی یا نفری ست

حتماً امسال قرار است بیایی آقا

حتماً امسال سپاه تو سپاه دگری ست

حتماً امسال قرار است ببینیمت …آه

بوی پیراهن یوسف که بیاید خبری ست…
#عید_قربان
#انتظار
#الهام_آقاجانی
سروده شده در پنجشنبه/۱۳۹۴/عید قربان


free b2evolution skin
21
تیر

مراقب باش(!)


free b2evolution skin
14
اسفند

تو را من چشم در راهم...(نامه خدا به انسان)

 

گفتگوی زیبای خداوند یکتا با انسان…

 

سوگند به روز وقتی نور می گیرد

و به شب وقتی آرام می گیرد

که من نه تو را رها کرده‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام ( ضحی 1-2)

 

افسوس که هر کس را به سوی تو فرستادم

تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم

او را به سخره گرفتی. (یس 30)

 

و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4)

 

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام (انبیا 87)

 

و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی

که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24)

 

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی

و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری . (حج 73)

 

پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند

و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید؛چه لرزشی،

گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی؟

اما به من گمان بردی ؛ چه گمان هایی . ( احزاب 10)

 

تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی

و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری،

پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ،

که من مهربانترینم در بازگشتن. (توبه 118)

 

وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی

که اگر تو را برهانم با من می‌مانی، تو را از اندوه رهانیدم

اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی . (انعام 63-64)

 

این عادت دیرینه ات بوده است،

هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی

و رویت را آن طرفی کردی

 

و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده‌ای. (اسرا 83)

 

آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)

 

غیر از من چه کسی برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)

 

پس کجا می روی؟ (تکویر26)

 

پس از این سخن

دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)

 

چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد

تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6)

 

مرا به یاد می آوری ؟

من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنند

و ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم

تا قطره ای باران از خلال آنها بیرون آید

و به خواست من به تو اصابت کند

تا تو فقط لبخند بزنی،

و این در حالی بود که

پیش از فرو افتادن آن قطره باران،

ناامیدی تو را پوشانده بود. (روم 48)

 

من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ،

و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم

تا به آن آرامش دهم

و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم

و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه میدهم. (انعام 60)

 

من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می‌دهم. (قریش 3)

 

برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم. (فجر 28-29)

 

تا یک بار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)

 

منبع: http://congress60.org/news/component/print.aspx?id=6284


free b2evolution skin