4
خرداد

صلح معنای دیگری دارد!

به نام خدای صلح

یا حسن…

به تقویم می نگرم…

پانزدهم رمضان الکریم…

بزرگ روزی که بخشندگی خدا در هستی جلوه گر شد و از بخشش اش حیات بارور…! مولایی که با چهره ی نورانی خویش پیامبری کرد و با سخنان کریمانه اش، هدایتگری!

از زمانیکه پا به دنیا نهاد، همه جا بوی بهشت گرفت!

بی گمان عطر محمدی اش را از محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) وام گرفته بود که این گونه جن و انس را به حیرت وا میداشت!

سالیان سال برای خَلقِ حماسه ای نو، پر و بال گشود همچو سیمرغی که دم می گرفت و می سوخت؛ …از درون!

مولای من!

به راستی کدامین عهد نامه را امضا کرده بودید که این چنین عاشقانه به پایش ایستادید؟!

هنوز به دنیا پا ننهاده بودید که ملائکه دسته دسته از عرش فرود آمدند…

پیام جبرئیل به دستور الهی بر پیامبر نازل شد…

نامت را حسن (شُبر)نهادند!

به رسالت نامت می اندیشم!حَسَن بن علی

و به رسالت نام خویش…! 

شاید که باید، از کوچه های خاکی مدینه بنویسم …

از بقیع و غربتی که به چشم خویش دیدم!

از طنین جان بخشی و جوان مردی تان! کدامین سلامتان را پاسخ گویم؟!

نام ترا که می برند، محبت است که می بویم…!

جود و بخشش است که می جویم!

شما آغاز نمایش نامه‌زیبای عشقید که به نام زیبای حسین ثبت شد!

شروع گذشت و بخششی که حسین با فدا کردن عزیزان خویش به نهایت رساند!

به راستی چه الگوی نیکویی برای برادر بودی!

چه کسی به شما آموخت حق گویی در فن سخنوری را؟! ای پاره تن فاطمه (سلام الله علیها)…!

یاد بچگی هایمان بخیر و یاد داستانی که از زندگی شما خواندیم…

از شما و‌پیرمردی که به اشتباه وضو می گرفت!

چه تدبیر زیبایی اندیشیدید!

بی شک به برکت صدق و صفایتان بود، که در قلب پاک و کوچک تک تک کودکان سرزمینم جای گرفتید!

بزرگ تر که شدم صلح شما و جنگ حسین(علیه السلام) در نظرم دو حقیقت متفاوت بود…!

گویا قرار بود همیشه در ذهنم،

کنار یکدیگر باقی بمانید؛

پا به پای هم جلو بروید؛

به سادگی گذشته ها امر به معروف و نهی از منکر کنید؛

و با هم شهید شوید!

اما سرانجامش صلح شما بود و جنگ حسین!

طالب شدم که بدانم…

و سرانجام دانستم

که نه صلحی درکار بود و نه جنگی!

صلح و جنگی که تحمیل شد!

دفاعی که به نام صلح و جنگ به ما شناساندند!

و اسلامی که همچنان در خطر است!

سجده می کنم سجده ای سخت در برابر بهترین خاندان و بهترین آموزگاران خلقت!

مولای من!

به بهانه میلادت تاریخ را ورق می زنم!

هفت بهار نگذشته بود که یتیم شدید!

سوگ مادر و ماتم پدر!

مدافع پدر شدید!

جنگیدید!

قضاوت و سخنوری کردید!

پدر شهید و عدالت به دو نیم شد!

ذره ذره تخم کینه و طمع همچو علف هرز در قلب اسلام ریشه دوانید و از پیوندشان گیاه نفاق روییدن گرفت!

پرچم صلح برافراشته شد اما حقیقت به خلافت نرسید!

تنها شدید…با تن ها و ذهن هایی مسموم در گوشه و کنارتان…

سرانجام سم در ریشه های نهال انقلاب نو پای رسول خدا دویدن گرفت و شهید شدید!

به جعده چه رسید؟!

معاویه کجاست؟!

فرجام یزید چه شد؟!

تاریخ بارها تکرار شد!

باد ظلمت هنوز هم می وزد! سوز ناک…

انگار نه انگار بهار آمده است!

رمضان است…!

مولای من!

آقای من!

بیا و بار دیگر به اذن الهی در درگاه هستی تدبر کن!

کودکان غزه و فلسطین و لبنان و … منتظرند! منتظرند تا دست یتیم نوازی ات را بر سرشان بکشی و به نیازشان پاسخ دهی!

بیا که علی تنهاست!

و چاهی برای درد و دل نیست!

حسن هست! اما حَسَن نیست!

او هیچ فن و ظرافت سخنوری نمی داند!

سرانجام تدبیرش ناامیدی است!

بیا و نگذار علی تنها بماند!

بیا در جنگ ها همراهی و در سیاست ورزی ها یاری اش کن…

حسین ات را هم با خود بیاور

دست مهدی را هم بگیر!

اصلا همه با هم بیایید!

بیایید که به عدل علی، نیکوکاری شما، فداکاری حسین، عبادت سجاد، علم باقر، صدق صادق، کظم غیظ کاظم، رضای رضا، تقوای تقی، پاکیزگی نقی، کرامات عسکری، و هدایتگری مهدی سخت نیازمندیم!

مولا جانم!

بگذارید عیدی من از شما همین باشد… آمدنتان


الهام آقاجانی(۷۷)

ویرایش نهایی: شنبه بامداد

ساعت: ۰۱:۳۵


free b2evolution skin
11
دی

خودداری از تعلیم (سخنی از امام سجاد علیه السلام)

خودداری از تعلیم‏

امام سجاد علیه ‏السلام معتقد است که نشر و اشاعه دانش در بین مردم

بایدرایگان و بدون دریافت اجرت باشد،و در این باره می‏گوید:

«هر که دانش خود را پنهان بدارد و یا برای آموزش آن مزد قابل توجهی بگیرد،

پس هیچ سودی به حال وی نخواهد داشت…» [1] .

براستی امتیاز اسلام بر ادیان دیگر و سیستم های اجتماعی آن است

که ایمان بدون قید و شرطی نسبت به علم و دانش دارد

و دانشجویی را بر هر مرد و زن مسلمان واجب می‏داند

و گرفتن اجرت برای تعلیم، بخصوص تعلیم قرآن کریم را ناروا می‏شمارد.

اسحاق بن عمار می‏گوید، از امام زین العابدین علیه ‏السلام پرسیدم:

همسایه ‏ای داریم که به کودکان خواندن و نوشتن می‏آموزد؟

امام سجاد علیه‏ السلام فرمود: به او بگو؛ وقتی که بچه را به او می ‏سپارند به “ولی” او بگوید:

من تنها به او خواندن و نوشتن و حساب می‏ آموزم

و به وسیله آموزش قرآن با خدا معامله می‏کنم، تا این که شغل او پاک و گوارا باشد. [2] .

اما معاش زندگی معلم بر عهده دولت است و دولت مسؤول آن است

و باید زندگی او را اداره کند تا از آنچه در دست مردم است بی‏ نیاز گردد.

 

پی نوشت ها:

[1] حلیة الاولیاء: 3 / 140 و در جمهرة الاولیاء: 2 / 73 آمده است:

«هر که علم را پنهان کند و یا به اجبار مزدی برای تعلیمش بگیرد، علم او هرگز سودی نخواهد داشت».

[2] استبصار: 3 / 66.

منبع: تحلیلی از زندگانی امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شریف قرشی؛

ترجمه محمد رضا عطائی؛ کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام چاپ 1372….


free b2evolution skin