5
خرداد

گتره نویسی(رنج)

اولین تلاشم برای گُتره نویسی

اولین تجربه در #گتره_نویسی
موضوع: #رنج
#الهام_آقاجانی(۷۷)

رنج آدمی را رشد می دهد یا رشد کردن موجب درک کردن و درک موجب رنج می شود؟؟
رنج اگر خوب است چرا ما انسانها از آمدنش هراس داریم
و اگر بد است چرا خیلی از اوقات مادر پاهایش درد می کند و پدر چهره اش به داغی می زند؟!
من هنوز هم نمی فهمم . به راستی فرق دختری که بابا ندارد با دختری که سایه پدر بر سرش همچو سایبانی گسترده شده چیست؟! رنج اگر خوب است چرا خدا به یکی می دهد و از دیگری دریغ می ورزد؟!
از قضا این رنج نیست که دردناک است. این ما انسانها هستیم که دردناکیم. دردناکیم که می گذاریم دختری بیگناه به گریه بیافتد ؛ پسری از بیماری رنج بکشد. مادری دق کند و پدری سایه اش بالای سر فرزندانش نباشد. چرا؟! چون بوقی ندارد که در خیابان بفشارد و خوشحالی اش را با دیگران قسمت کند! باید پشت میله های آهنی تراول دقیقه های عمر خود و زن و فرزندانش را بشمارد! دیگری هم در سواحل آنتالیا یا روی تشک ابریشمی گربه اش را ماساژ دهد و بگوید: قربون چشات بشم! گوگولی من
همه بانگ می زنند که آدمی با رنج آفریده شده اما من فکر می کنم رنج با آدمی آفریده شده! چرا که اگر آدم ها دست یکدیگر را بلند کنند و قفسه سینه شان لبریز از لبخند شود هیچ گاه رنج به ملاقاتمان نمی آید! آنگاه شمع های جادویی چشم هایمان به برکت لبخند شعله می زند و عطر رضایت بر تن لبهایمان ریخته و نفس هایمان را خوش بو می کند!??

 

پ ن: بعدا فهمیدم در آغاز گُتره نویسی باید از پیرامون مطلب شروع به نوشتن می کردم و بعد تو مغز متنم موضوع اصلی رو می آوردم. ولی من از همون اول مشخصه که موضوعم راجع به رنجه!??

 

پ ن ۲: کلاس خوبی بود… پایدار و پر مغز ان شاءالله?

 راستی یادم باشه جزوه کلاسم بذارم. خواستید استفاده بفرمایید. ??

التماس دعا ?


free b2evolution skin
4
خرداد

صلح معنای دیگری دارد!

به نام خدای صلح

یا حسن…

به تقویم می نگرم…

پانزدهم رمضان الکریم…

بزرگ روزی که بخشندگی خدا در هستی جلوه گر شد و از بخشش اش حیات بارور…! مولایی که با چهره ی نورانی خویش پیامبری کرد و با سخنان کریمانه اش، هدایتگری!

از زمانیکه پا به دنیا نهاد، همه جا بوی بهشت گرفت!

بی گمان عطر محمدی اش را از محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) وام گرفته بود که این گونه جن و انس را به حیرت وا میداشت!

سالیان سال برای خَلقِ حماسه ای نو، پر و بال گشود همچو سیمرغی که دم می گرفت و می سوخت؛ …از درون!

مولای من!

به راستی کدامین عهد نامه را امضا کرده بودید که این چنین عاشقانه به پایش ایستادید؟!

هنوز به دنیا پا ننهاده بودید که ملائکه دسته دسته از عرش فرود آمدند…

پیام جبرئیل به دستور الهی بر پیامبر نازل شد…

نامت را حسن (شُبر)نهادند!

به رسالت نامت می اندیشم!حَسَن بن علی

و به رسالت نام خویش…! 

شاید که باید، از کوچه های خاکی مدینه بنویسم …

از بقیع و غربتی که به چشم خویش دیدم!

از طنین جان بخشی و جوان مردی تان! کدامین سلامتان را پاسخ گویم؟!

نام ترا که می برند، محبت است که می بویم…!

جود و بخشش است که می جویم!

شما آغاز نمایش نامه‌زیبای عشقید که به نام زیبای حسین ثبت شد!

شروع گذشت و بخششی که حسین با فدا کردن عزیزان خویش به نهایت رساند!

به راستی چه الگوی نیکویی برای برادر بودی!

چه کسی به شما آموخت حق گویی در فن سخنوری را؟! ای پاره تن فاطمه (سلام الله علیها)…!

یاد بچگی هایمان بخیر و یاد داستانی که از زندگی شما خواندیم…

از شما و‌پیرمردی که به اشتباه وضو می گرفت!

چه تدبیر زیبایی اندیشیدید!

بی شک به برکت صدق و صفایتان بود، که در قلب پاک و کوچک تک تک کودکان سرزمینم جای گرفتید!

بزرگ تر که شدم صلح شما و جنگ حسین(علیه السلام) در نظرم دو حقیقت متفاوت بود…!

گویا قرار بود همیشه در ذهنم،

کنار یکدیگر باقی بمانید؛

پا به پای هم جلو بروید؛

به سادگی گذشته ها امر به معروف و نهی از منکر کنید؛

و با هم شهید شوید!

اما سرانجامش صلح شما بود و جنگ حسین!

طالب شدم که بدانم…

و سرانجام دانستم

که نه صلحی درکار بود و نه جنگی!

صلح و جنگی که تحمیل شد!

دفاعی که به نام صلح و جنگ به ما شناساندند!

و اسلامی که همچنان در خطر است!

سجده می کنم سجده ای سخت در برابر بهترین خاندان و بهترین آموزگاران خلقت!

مولای من!

به بهانه میلادت تاریخ را ورق می زنم!

هفت بهار نگذشته بود که یتیم شدید!

سوگ مادر و ماتم پدر!

مدافع پدر شدید!

جنگیدید!

قضاوت و سخنوری کردید!

پدر شهید و عدالت به دو نیم شد!

ذره ذره تخم کینه و طمع همچو علف هرز در قلب اسلام ریشه دوانید و از پیوندشان گیاه نفاق روییدن گرفت!

پرچم صلح برافراشته شد اما حقیقت به خلافت نرسید!

تنها شدید…با تن ها و ذهن هایی مسموم در گوشه و کنارتان…

سرانجام سم در ریشه های نهال انقلاب نو پای رسول خدا دویدن گرفت و شهید شدید!

به جعده چه رسید؟!

معاویه کجاست؟!

فرجام یزید چه شد؟!

تاریخ بارها تکرار شد!

باد ظلمت هنوز هم می وزد! سوز ناک…

انگار نه انگار بهار آمده است!

رمضان است…!

مولای من!

آقای من!

بیا و بار دیگر به اذن الهی در درگاه هستی تدبر کن!

کودکان غزه و فلسطین و لبنان و … منتظرند! منتظرند تا دست یتیم نوازی ات را بر سرشان بکشی و به نیازشان پاسخ دهی!

بیا که علی تنهاست!

و چاهی برای درد و دل نیست!

حسن هست! اما حَسَن نیست!

او هیچ فن و ظرافت سخنوری نمی داند!

سرانجام تدبیرش ناامیدی است!

بیا و نگذار علی تنها بماند!

بیا در جنگ ها همراهی و در سیاست ورزی ها یاری اش کن…

حسین ات را هم با خود بیاور

دست مهدی را هم بگیر!

اصلا همه با هم بیایید!

بیایید که به عدل علی، نیکوکاری شما، فداکاری حسین، عبادت سجاد، علم باقر، صدق صادق، کظم غیظ کاظم، رضای رضا، تقوای تقی، پاکیزگی نقی، کرامات عسکری، و هدایتگری مهدی سخت نیازمندیم!

مولا جانم!

بگذارید عیدی من از شما همین باشد… آمدنتان


الهام آقاجانی(۷۷)

ویرایش نهایی: شنبه بامداد

ساعت: ۰۱:۳۵


free b2evolution skin
19
فروردین

تکلیف نوروزی(ما رأیت الا جمیلا)

سلام عزیزان. روزتون بخیر. راستش تو کلاس نویسندگی استاد ازمون تکلیف خواسته بود. تکلیفمون یه نوشته ۱۰۰ کلمه ای راجع به تداخل سیزده بدر با وفات حضرت زینب ( سلام الله علیها) بود. نوشتیم و برای استاد ایمیل کردیم. اما گویا استادمون تغییر کردن. میذارم اینجا اهل  فنّ و اهل دلا نظر بدن. فقط قبل خوندن متنم دوست داشتید خودتونم شروع به نوشتن کنید. :))
..
..
..

«به همین زودی عید تموم شد.

امروز سیزده بدره!

حتما برادرم تو ماشین نشسته و مشغول رانندگیه.

همه دنبال یه جای دنج و قشنگ می گردن.

یاد جمله حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) می افتم! «ما رأیت الّا جمیلا»

آخه امروز وفات حضرت زینب (سلام الله علیها) ست!

اشک تو چشام جمع میشن!

الهام…الهام…بیا اینور زیراندازو بگیر …

پهنش می کنیم رو زمین

اشکام می غلطن و رو گونه هام سرازیر میشن!

زیر درخت توت توی حیاط میشینیم!

دیگه کم کم داره مراسم ام داوود شروع میشه!!

دشت سرسبزی رو پیدا کردن و احتمالا الان بابا سبزه ها رو انداخته تو رودخونه!

به حیاط و حوض پر آب مسجد جامع نگاه می کنم!

مداح داره روضه حضرت زینب رو می خونه و از دشت کربلا می گه!

چیزی جز زیبایی نمی بینم!»


free b2evolution skin
23
شهریور

وظیفه یک منتظر واقعی (این قسمت: کار نیک،احترام و رفع مشکلات آنان)

⭕️ یاری کردنِ شیعیانِ امام زمان…

? از مصادیق آن، انجام کارهای نیک و خیر به دوستداران حضرت و احترام آنان و رفع مشکلات آنان و… است.

? امام صادق در جمع عده ای فرمودند چه شده که ما را سَبُک میشمارید؟ اصحاب با تعجب پرسیدند: ما به خدا پناه میبریم از اینکه شما را سبک بشماریم! حضرت فرمودند یکی از دوستان ما در راه از شما کمک خواست، اما به او توجه نکردید. هر کس “مومنی” را سبک بشمارد ما را سبک شمرده است.
? کتاب مکیال المکارم ج ۲

? آیا حواسمان هست کاملترین مومن جهان (امام عصر) چه درخواستهایی از ما دارد؟

برگرفته از کانال استاد رائفی پور

التماس دعای فرج


free b2evolution skin
14
اسفند

تو را من چشم در راهم...(نامه خدا به انسان)

 

گفتگوی زیبای خداوند یکتا با انسان…

 

سوگند به روز وقتی نور می گیرد

و به شب وقتی آرام می گیرد

که من نه تو را رها کرده‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام ( ضحی 1-2)

 

افسوس که هر کس را به سوی تو فرستادم

تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم

او را به سخره گرفتی. (یس 30)

 

و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4)

 

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام (انبیا 87)

 

و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی

که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24)

 

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی

و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری . (حج 73)

 

پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند

و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید؛چه لرزشی،

گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی؟

اما به من گمان بردی ؛ چه گمان هایی . ( احزاب 10)

 

تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی

و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری،

پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ،

که من مهربانترینم در بازگشتن. (توبه 118)

 

وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی

که اگر تو را برهانم با من می‌مانی، تو را از اندوه رهانیدم

اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی . (انعام 63-64)

 

این عادت دیرینه ات بوده است،

هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی

و رویت را آن طرفی کردی

 

و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده‌ای. (اسرا 83)

 

آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)

 

غیر از من چه کسی برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)

 

پس کجا می روی؟ (تکویر26)

 

پس از این سخن

دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)

 

چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد

تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6)

 

مرا به یاد می آوری ؟

من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنند

و ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم

تا قطره ای باران از خلال آنها بیرون آید

و به خواست من به تو اصابت کند

تا تو فقط لبخند بزنی،

و این در حالی بود که

پیش از فرو افتادن آن قطره باران،

ناامیدی تو را پوشانده بود. (روم 48)

 

من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ،

و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم

تا به آن آرامش دهم

و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم

و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه میدهم. (انعام 60)

 

من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می‌دهم. (قریش 3)

 

برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم. (فجر 28-29)

 

تا یک بار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)

 

منبع: http://congress60.org/news/component/print.aspx?id=6284


free b2evolution skin