10
شهریور

معجر

چه بنویسم که شعرم باب میلم در نمی‌آید

ردیف و قافیه جورند اما «سر» نمی‌آید

 

از آن روزی که شد تاراج آن تاج سرت بانو

دگر جز رنگ تیره بر سرم معجر نمی‌آید

 

هنوز از هیبت عباس چشمانم به در مانده

پدر رفته است میدانگه، عمو دیگر نمی‌آید

⁦✍️⁩الهام آقاجانی ۲۱ تیر 13۹۹

مث همیشه اشعارم ناقصه. خالص کن ما را به حرمت اشک‌ بر سالار شهیدان و همه شهدا و اسرای دشت نینوا?

نشر به مناسبت شام غریبان ۱۳۹۹هـ.ش


free b2evolution skin
17
فروردین

جوان موفق ( چالش کتابخوانی نوروز)

به نام یکتا نویسنده بی همتا

سلام دوستان
همراهی کنید با خلاصه ای از #کتاب جوان موفق به قلم استاد حوزه و دانشگاه، جناب آقای عباس رحیمی.


شاید قصه این کتاب برای تان جالب باشد. این کتاب را یک معلم روستایی بازنشسته

که اکنون در یک کتابفروشی در استان شیراز مشغول کار است، برای پدرم فرستاده است

و برای همه پدرانی که سال ها پیش در استان قزوین (روستای پراچان) شاگرد او بوده اند.

سال های زیادی از آن دوران گذشته؛ اما این معلم دوست داشتنی همچنان دست های سرخ پدرم را زمانی که کودکی بیش نبود، به خوبی در خاطر دارد!

همان زمانی که پدرم می رفت تا از سر چشمه برای آقا معلم شان آب بیاورد؛ همان زمانی که یک شب آقا معلم در اتاقش، نان خشک می خورده

و بابا بزرگم وقتی این صحنه را می بیند خیلی ناراحت می شود و… .

شاید اولین لحظه ای را که آقای زرّینی، پدرم را می بیند و پدرم او را … چشم هایی بغض کرده باشند و دست هایی لرزیده!

پدرم تعریف می کرد. می گفت: آقای زرینی به دست های من نگاه کرده و گفته: «خودشان هستند!

صاحبان همان دست های تپل و سرخی که در آن سرما، می رفت و برایم آب می آورد.»

به نظر من معرفت، معرفت می آورد! سادگی، سادگی و عشق، عشق می آفریند.

نمی دانم چرا اما احساس می کنم آقای زرینی نه فقط معلم پدرم، بلکه معلم همه اعضای خانواده مان است.

او را ندیده ام اما در تک تک سطر های این کتاب ساده، روان و دوست داشتنی ، می بینمش!

می دانی! قصه ، قصه ی این کتاب نیست! قصه ی معرفت است. نمی دانم از کجا و چه طور …

اما همین که همه تلاشت را بکنی تا آدرس و شماره ای از حسنک، شاگرد کوچکت پیدا کنی، و نام همه شاگردانت را

به خاطر بیاوری بعد از گذشت این همه سال و برایشان کتاب بفرستی،

آن هم کتابی با نام “جوان موفق” در حالیکه عمری از همه شاگردانت گذشته است، خیلی شگفت انگیز است.

مطمئنا آقای رحیمی این کتاب را با هدف و عشقی مشخص نوشته اند و آقای زرینی آن را با هدف و عشقی مقدس هدیه کرده اند!

بگذارید لااقل شخصیت کتاب را طی چند جمله بیان کنم. عنوان کتاب با وجود کلیشه ای بودن،

برای افرادی که می خواهند با یک نگاه از درون مایه اش آگاه شوند، عنوان مناسبی است.

1554493604img_20190406_001432_126.jpg

 

از آن جایی که در کنار توضیحات و روشنگری ها، آیات و احادیث فراوانی نیز ذیل و لابه لای هر مطلب به چشم می خورد، این کتاب را دوست داشتم.

در فصل های اولیه آن یاد گرفتم که: یک جوان موفق وقت کُشی نمی کند،و اگر کرد به اندوه عمر از دست رفته نمی نشیند،

بلکه آن را جبران می کند! حفظ پویایی، انتخاب الگوی مناسبی که در قران و نهج البلاغه اشاره های زیادی به آن شده است،

رعایت نظم، دوری از معرض اتهام قرار گرفتن، هم نشین نیکو داشتن، رعایت حقوق والدین، آشنایی با ابزارها و تهدیدات فرهنگی، ازدواج مناسب،

کسب مهارت های زندگی و ساده زیستی، امید، زرنگی، مسئولیت پذیری، مدیریت وقت، بهره گیری متعادل از احساس و عقل، مشورت کردن،

استقامت، کسب روزی حلال و استقلال، تفریح مناسب و به اندازه و… از جمله مواردی است که در فصل های 1-4 به آنها پرداخته شده است.

در فصل چهارم توجه به کمالات معنوی با تکیه بر راهنمای درون(عقل) و راهنمای برون (انبیاء و ائمه و …) مورد بررسی قرار گرفته است.

مطمئناً ذکر این حدیث مثمر ثمر خواهد بود و آن اینکه؛ #امام_علی علیه السلام می فرمایند: مهم ترین چیزی که لازم است جوانان بیاموزند،

چیزهایی است که در آینده به آن نیاز پیدا می کنند. طبق توضیحات این کتاب، محیا کردن بخشی از این حدیث را خود جوان بر عهده دارد

و بخش دیگرش نیز مربوط به آن دسته از مسئولانی است که باید با برنامه ریزی های آموزشی و تربیتی صحیح، راه را برای همه جوانان هموار کنند.

دین شناسی، ادب، رفتار منطقی، خودسازی، عبادت، نزدیکی با قرآن، عفت نفس، توکل و امید به خدا و…

همگی بر نحوه تصمیم گیری و شیوه زندگی یک جوان تأثیر فراوانی دارند.

رعایت موارد بالاست که موفقیت و عاقبت بخیری جوانان را رغم خواهد زد.

در فصل پنجم کتاب با ارزش های اخلاقی ای هم چون: حقیقت جویی و خجالت نکشیدن در این مورد،

شناخت حق از طریق راه های متعارف نه کاذب و دهان پر کن، شناخت عزت نفس

و پرورش عوامل آن ( که به هر کدام از عوامل جداگانه در کتاب اشاره شده )، غیرت مندی، کرامت، همت بلند و … آشنا می شوید.

فصل پایانی نیز، فصل مهمی است! در این فصل به آسیب های پیش روی جوانان اشاره شده است.

آسیب هایی همچون: تنبلی، سستی، شکست، طغیان غرایز، عشق بی حاصل، سرگرمی های نامناسب، شوخی های اهانت بار،

اعتیاد، تعصب نا به جا، برتربینی، خودبزرگ بینی، بی ایمانی، بی حیایی و…

مطلبم را با ذکر دو حدیث که در دل این کتاب خوش می درخشند به پایان می برم.


امام صادق علیه السلام می فرمایند: بیش از آنکه منحرفان کودکان شما را گمراه سازند، احادیث را به آن ها یاد دهید.


و امام موسی بن جعفر علیه السلام که می فرمایند: اگر جوانی از جوانان شیعه را ببینم که در دین ژرف اندیشی و تفکر ندارد، او را ادب می کنم!


به پایان آمد این مطلب، حکایت همچنان جاریست!


در نهایت تشکر می کنم از دوست نازنینم ربیع الانام، به خاطر دعوتم به چالش کتابخوانی نوروز… بر قرار باشید!


پ ن: زورتون نمی کنم ولی حتما شرکت کنید :)


free b2evolution skin
2
آبان

هوا نمک بخورد کاش پاک گندیده(شعر جدیدم)


هوا نمک بخورد کاش؛ پاک گندیده!

هوس به چشم دو تامان دوباره خندیده


چه قدر مست گناه و دوباره توبه و آه؟!

چه قدر اشک به پای تو و ستاره و ماه؟!


یکی به گوش رساند بهای خاک ترا

یکی به چشم کشاند نگاه پاک ترا


یکی کتاب بخواند؛ وصیتی …گاهی

مسافر دل من باز می شود راهی


به پای این همه احساس ذبح شد جسمی

به پای این همه احساس ذبح شد جانی


هنوز مادری از دور قصه می گوید

هنوز گل زتن و پیکر تو می روید


من از خدای تبسم های یک پدر دورم

هوای گریه و دنیاست طبع ناجورم


به هیچ وجه نباید به ماه توهین کرد

و اسب های هوس را دوباره آذین کرد ….


به هیچ وجه نباید تن ترا لرزاند

و باز در قفس چشم های حسرت ماند


به خاطر خودت از غصه ها حذر کن دل

لباس جنگ به تن کن، کمی خطر کن دل


جهاد هم به سرش میل رفتن است آری

تو هم برو اگر از رفتنت خبر داری!


تو هم برو … به صداقت سلام کن هر شب

دروغ مزه ی خوبی نمی دهد … بر لب


تو هم برو به شهادت بگو :« دلم تنگ است

ببین جوان رشیدت چه سخت در جنگ است!»


و «مرگ» بر همه ی خاطرات تلخی که

نشسته پای دو چشم تو گریه ها کرده


به جمله های بلیغت نگاه کن، چه غریبم

همیشه دوست بدارم، مده دوباره فریبم


شفا بده به بزرگیت، بنده هایش را

به اشک شوق بدل کن تو،خنده هایش را


همین که من دلم از بار فقر خم نشده

همین که هستی و این دل، حصار غم نشده


برای من چه نکوتر ز هر چه پاییز است

که هر چه باد بهاریست از تو لبریز است

 

شعرم کمی جدید، داغ و تنوری بود
آخرش دیگه سوختم … :/


الا یا اهل شعر نظر لطفاً …
پ ن: اربعینی ها التماس دعا… دست پر برگردید و به سلامت …


free b2evolution skin
3
تیر

عقیق یمنی

​یمن جان … ای که نامت همچو عقیق انگشتری مایه آرامش است ….

حصارت را محکم کن …

مبادا عقیقت بشکند …

مبادا کم بیاوری …

این همه سختی برای آمادگی و شکل گیری تو اند …

به حکمت خدا امیدوار باش …

مبادا بشکنی …

بگذار خدا ترا به قیمت بالا بخرد …

صبور باش …

من به اصالت تو ایمان دارم!

ترا با هر چه آتش است  نمی توان سوزاند

و تیغ هیچ شمشیر بُرنده ای بر تو اثر نخواهد کرد؛ الا برای ساختنت …

تو از تبار محمد مصطفی(ص) و از شهادت دهندگان به ولایت امیر المؤمنان علی بن ابی طالب (ع) هستی…

پیروزی تو فقر راریشه کن 

و اندوه را برطرف می سازد …

عقیقت را از دستبرد ظالمان دور نگه دار و از هیچ چیز نترس!

صبور باش که عاقبت نیکو از آن توست …

بر خدا توکل کن … که خداوند توکل کنندگان را دوست دارد … ??

دل_نوشت الهام آقاجانی


free b2evolution skin
15
خرداد

من خواب دیده ام که شب قدر می رسد

​جز با سکوت حال دلم رو به راه نیست

در آسمان خالی ام یک تکه ماه نیست

شاید به «مرگ» می رسد این بار عشق هم

چشمی برای درد و دل من گواه نیست!

مرهم ندارد این تن زخمی به هیچ وجه

کم تر بگو؛ بخند؛ بخندان …مباح نیست!

در چشم های ابری ام باران گرفته و …!

دیگر بساط خنده و شوخی،مزاح …نیست!

بد کرد روزگار با من و دردم چه بد ؛ ببین …

که خنده های روز و شبم دل بخواه نیست

من خواب دیده ام که شب قدر می رسد

تعبیر خواب های من اما جز آه نیست!

این روز ها که بهر فرج ناله می زنیم

قدر فرج برای شما یک سپاه نیست!

مولا بیا به کنیزی من را قبول کن

رختم اگر چه تیره…بختم سیاه نیست!

من را ببخش ؛ سنگ صبورت نبوده ام

من را ببخش؛ حال دلت رو به راه نیست …

الهام آقاجانی ساعت: ۲۳:۳۰ سه شنبه- ۲۱ رمضان الکریم- شب قدر


free b2evolution skin
14
اسفند

تو را من چشم در راهم...(نامه خدا به انسان)

 

گفتگوی زیبای خداوند یکتا با انسان…

 

سوگند به روز وقتی نور می گیرد

و به شب وقتی آرام می گیرد

که من نه تو را رها کرده‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام ( ضحی 1-2)

 

افسوس که هر کس را به سوی تو فرستادم

تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم

او را به سخره گرفتی. (یس 30)

 

و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4)

 

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام (انبیا 87)

 

و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی

که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24)

 

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی

و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری . (حج 73)

 

پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند

و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید؛چه لرزشی،

گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی؟

اما به من گمان بردی ؛ چه گمان هایی . ( احزاب 10)

 

تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی

و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری،

پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ،

که من مهربانترینم در بازگشتن. (توبه 118)

 

وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی

که اگر تو را برهانم با من می‌مانی، تو را از اندوه رهانیدم

اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی . (انعام 63-64)

 

این عادت دیرینه ات بوده است،

هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی

و رویت را آن طرفی کردی

 

و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده‌ای. (اسرا 83)

 

آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)

 

غیر از من چه کسی برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)

 

پس کجا می روی؟ (تکویر26)

 

پس از این سخن

دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)

 

چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد

تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6)

 

مرا به یاد می آوری ؟

من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنند

و ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم

تا قطره ای باران از خلال آنها بیرون آید

و به خواست من به تو اصابت کند

تا تو فقط لبخند بزنی،

و این در حالی بود که

پیش از فرو افتادن آن قطره باران،

ناامیدی تو را پوشانده بود. (روم 48)

 

من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ،

و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم

تا به آن آرامش دهم

و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم

و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه میدهم. (انعام 60)

 

من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می‌دهم. (قریش 3)

 

برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم. (فجر 28-29)

 

تا یک بار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)

 

منبع: http://congress60.org/news/component/print.aspx?id=6284


free b2evolution skin
15
بهمن

توکل،بصیرت،وحدت و امید میوه های انقلاب اند!

سلام دوستان کوثر بلاگی عزیزم

ولادت عمه زینب سلام الله رو

به همگی مسلمانان عاشق و ولایت مدار تبریک عرض می کنم!!

امروز روز و عید جمعه رو هم خدمت همگی شما تبریک عرض می کنم!

به امید فرج و گشایش امور همه که همانا با آمادگی ما

و فرج مولا امام زمان عجل الله تعالی فراهم خواهد شد ان شاءالله تعالی!

به مناسبت نزدیک شدن به سالگرد انقلاب اسلامی ایران

این متن تقدیم به شما عزیزان…

امیدوارم با نظرات گرانقدرتون منو در پیش بُرد مطالبم یاری کنید!

 

بسم الله الرحمن الرحیم!

سال 68 همان سالی که من بدنیا آمدم سالی بود که تو رفته بودی …
سالی که نایب برحقت پا به عرصه مقدس امامت نهاد…
وسایه بالا سرمان شد تا طعم تلخ فقر را با نبودنت نچشیم!
ما با دنیایی از آرمان و آرزو پا به دنیای سرشار از امیدت گذاشتیم

و آرمان هایی الهی در سر می پروراندیم…

آرمانهایی که تو به رسیدنشان امیدوار بودی!
امیدوار به دانش آموزان و آینده سازان کشوری که از نسل انقلاب اند!
درخت انقلابی که ریشه اش توحید

و تنه اش امامت و نبوت است

و یکی از شاخه هایش به امامت و هدایت تو جریان یافت و رشد کرد…
شاخ و برگ گرفت و حالا دارد میوه می دهد!


تقریبا سی و هشت سال از پیروزی انقلاب اسلامی ایران گذشته…

سالهای پر فراز و نشیبی که برای هر کدام از ما خاطره ساز بوده و خواهد بود!


حالا علی رغم همه تحریم ها و تهدیدات پوچ و بی بهای یاغی گران غرب

علی رغم شیطنت های فراگیرشان در جبهه فرهنگی

علی رغم همه عقب افتادگی هایی که ریشه اش

همان 8 سال جنگیست که بر ما تحمیل کردند

و علی رغم سیاست گذاری های نادرست و ناعادلانه غرب

ما ایستاده ایم


اگر آن روزها نمی گذاشتند صدای امام

به گوش مردم ایران برسد و حکومت نظامی برقرار بود
امروز می بینیم که نائب امام زمان عجل الله تعالی

برای جوانان غرب نامه می نویسند

و از رسالت محمدی خویش دم می زنند

و آنان را به کاوش فرا می خوانند!
و خداوند وعده پیروزی اش تحقق یافتنی است

و او راستگوی بلند مرتبه است!
آری آن روزها و این روزها هر کدام برگی از تاریخ

این ملت شریف ایران اند و از آن جدایی ناپذیر!
حالا دیگر خیلی از دانشمندان غربی هم می دانند

که آمریکا و انگلیس و اسرائیل و اعراب دور افتاده

از دین و آیین مبین اسلام راه به جایی نخواهند برد…
استکبار هم خوب می داند که تا وقتی وحدت

و یکپارچگی ملت بصیر و انقلابی ایران اسلامی برقرار است؛

تبعیض نژادی و شبهه پراکنی و ایجاد فتنه راه به جایی نخواهد برد…

 

**یکی از همین روزهای پس از انقلاب بود

که معنی وحدت را خیلی خوب فهمیدم.

روزی که به پارچه نیاز داشتم

تا دست زخمی ام را باند پیچی کنم…

با دستم هر کاری کردم تاروپود پارچه از هم جدا نمی شدند….

مادرم پارچه را از دستم گرفت و گفت:

«یا باید با وسیله برنده و قوی(قیچی) آن را ببُرّی

یا باید یک نقطه و سوراخ در وسط آن پیدا کنی و کار پارچه را یکسره کنی!»

یک سوراخ کوچک در وسط پارچه خود نمایی می کرد. به وسیله همان سوراخ کارش را یک سره کردیم…!

***امیدوارم با نقطه ضعف هایمان مقابله کنیم

و نگذاریم دشمن با پیدا کردن این نقطه ضعف ها

و سوراخ های به ظاهر کوچک ، حسرت هایی بزرگ بردلهامان بگذارد….

پس از خداوند منان برای همه ملت؛ قدرت،

وحدت اسلامی و بصیرت را به همراه توکل و اعتماد بر خدای یگانه خواستارم!


التماس دعا


free b2evolution skin