ادامه ماجراهای همایش(این قسمت: مهیار)(خودنوشت)
?ادامه قسمت پنجم
برنامه با اون لیستی که قرار بود طبق آن ساعات وبرنامه های همایش شروع شود متفاوت بود…
مراسم با قرائت آیاتی از سوره بقره ( آیة الکرسی) و سپس قرائت سوره مبارکه کوثر شروع شد.
داشتم به هم خوانی نامکوثر نت با این سوره و محتوایش فکر می کردم…و به اهمیت و ضرورت این شبکه…راستش هنوز آنچنان ضرورتش را حس نمی کردم! به چند دلیل
۱- اکثر بچه ها پیام های تکراری در آن قرار می دادند.
۲- نظارت خاصی روی پست ها صورت نمی گرفت
۳- خیلی از دوستان خودم از داشتن و رفتن به چنین فضایی خودداری می کردند و جاهای دیگر را ترجیح می دادند…
۴- شبکه بسته ومحدودی محسوب می شد.
و…
به هر حال امیدوار بودم بتوانم با شرکت در این برنامه و توجیهات مسئولان به نتیجه خوبی برسم.
سپس آقای جلیلی مسئول اداره آموزش و فرهنگ سازی (طبق جزوه دارم می رم جلو… امیدوارم سمتشون رو درست نوشته باشم☺) به عنوان مجری همایش بالای سن رفتند و به توضیح سین برنامه ها پرداختند و از جناب فرقانی دعوت کردند که برای سخنرانی تشریف بیارن…
و اینجا بود که برنامه شکل جدی تری به خودش گرفت…
?قسمت ششم:
یکی از دوستانمون به همراه آقا پسر گلش مهیار همسفر و همراه ما شده بود…اونم چه گل پسری??…ما شش تا هم استانی کنار هم رو صندلی هامون نشسته بودیم و زهره بچه اش تو بغلش خوابیده بود…بقیه بچه هاشونو گذاشته بودن مهد. ولی مهیار وابسته به مامانش بود…ممکن بود از خواب پاشه و ببینه مامانش نیست…داستان بشه برای خودش…هر چند به اندازه کافی داستان درست کرد برامون…? نمی دونم دقیقا کی بود ولی قبل ظهر بود…اذان نزده بود… دیدم بغل دستیام پچ پچ می کنن…گفتم چی شده؟! گفتن مهیار خراب کاری کرده… اونم چه خرابکاری ای…به صندلی مرکزم رحم نکرده بود . از اونجایی که دوستمونم به خاطر نجس شدن لباسش موقع نماز به مشکل بر می خورد…مونده بود چی کنه…خلاصه تصمیم گرفت خودش آژانس بگیره و بره خوابگاه…در نهایت نشد درست حسابی تو برنامه اون روز شرکت کنه…فقط سخنرانی آقای فرقانی رو تونست تاب بیاره و با اون وضعیت گوش کنه…
واما محتوای سخنرانی ها رو طی چند پست خدمتتون عرض می کنم…
ادامه در پست بعدی
با ما باشید?
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب