این داستان: چالش مصرع
سلام. حالتون خوبه؟!
کرونایی نشدین الحمدلله؟! اگه شدین فاصله رو حفظ کنید!✋اینم وضعیت دست دادنم?
خارج از شوخی از زندگی دَکَتی یِم! یعنی افتادیم! حوزه که نرفتیم! حوصله بیرونم نداریم!
ماکه همین جوریش صله رحممون کم بود. کم ترم شد!
خلاصه اینکه در این شب آرزوها که دیگه نزدیک سحرم هستیم براتون دعا و آرزوی صحت و سلامتی می کنم!
یه مدتیه تو گروه شعر و متن ادبی هستم. قضیه به این صورته که یه مصرع از شاعری گرامی سنجاق میشه تو گروه و بچه های گروه سعی می کنن باهاش شعر بسرایند! همه شونم شاعر نیستند منتها عاشق و دوست دار شعر هستند. آخر شبام سید برامون روضه می گن. گروه دوست داشتنی ایه! اما گفتم چند تا از شعرایی که گفتمو بذارم اینجا! شمام خواستین با اون مصرع شعر بگین و کامنت کنین!
?مصرع اول: شب جمعه است هوایت نکنم می میرم
شعر من: (البته من تاریخ نزدم و دقیق یادم نیست کدوم چالش اول بود)
شب جمعه است هوایت نکنم می میرم
درد و دل پیش خدایت نکنم می میرم
انقدر خوب به درد دل ما تسکینی
که شب جمعه صدایت نکنم می میرم
?مصرع دوم: خوشا به بخت بلندم که در کنار منی
شعر من:
خوشا به بخت بلندم که در کنار منی
هزار شکر که هستی چنین چو شیر زنی
دلم هنوز دعاگوی نام تو… زینب
نگاه کن تو مرا، «کربلا بده» یعنی
?مصرع سوم: این مرتبه باید بگویم دوستت دارم
شعر من:
این مرتبه باید بگویم دوستت دارم
حالا که یاران صف به صف جمع اند در باغ
حالا که مرغ و ماهی و مرغابیان نیز
تاب و تحمل داده اند از کف چو عشّاق
این مرتبه باید بگویم دوستت دارم
باید بگویم دوری ات کرده است بیمارم
باید بیایی تا دوباره مثل یک عاشق
من قلب و روحم را به دستان تو بسپارم
?مصرع چهارم: امیر کشور عشقی و رهبری هشیار
شعر من:
امیر کشور عشقی و رهبری هشیار
که قدرتت زده لطمه به لشکر کفار
تو از تبار محمد، تو از سلاله عشق
تو از امام رضایی که شد برایت یار
و شعر های قشنگ تو گفته اند به من
که از شعور گذشته تمام این اشعار
مباد راه کسی را روم که گم شده خود
که کرده است تو را هم فدای استکبار
مرا زیاد، ولی چون رضا نگار تو است
نمی رسد به کسی این حد از محبت یار
?مصرع پنجم: شاید که باور کردنش هم سخت باشد
شعر من:
شاید که باور کردنش هم سخت باشد
موهای او فر بوده اما لخت باشد
روز عروسی بس که آرایش نمود او
در دل به خود گفتم، فقط خوشبخت باشد
اما پس از ۹ ماه پس از عقد و عروسی
فهمید دور از کشور اما سخت باشد
تصمیم او بی آنکه از چیزی بترسد
برگشت بود، حتی اگر بدبخت باشد!
یک روز آمد خاطراتش را به من گفت
بعدا برایت می سرایم وقت باشد!???
(خداوکیلی سریع و السیر خواستم شعری بگم. انتظار بیشتر نداشته باشید! ??)
?مصرع ششم: سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشته ای
شعر من:
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشته ای
گرچه زخمی، لیک پیروز از محن برگشته ای
دست هایت را نه دشمن، فوق ایدیهم گرفت
ای مدافع خوب کردی به مهن برگشته ای
پیکر پاکت به روی دست های یک امیر
بعد سی سال همچنان مشک ختن برگشته ای
گوش کن مادر به پایت نوحه ها صف کرده است
باز گویی یک تنه رفته، دو تن برگشته ای
?مصرع هفتم: در دلم آتش عشقی است که بر پا مانده
شعر من:
در دلم آتش عشقی است که برپا مانده
که جنون حتی از هیبت آن وامانده
رفت، من پاک زمین گیر شدم، مانند
لنگه کفشی که ته معرکه ها جا مانده
انقَدَر فُرم مرا گیر مده، مُهر بزن
دست خطی است که تنها پی امضاء مانده
?مصرع هشتم: به غزل خوانی چشمان تو روی آوردم
شعر من:
به غزل خوانی چشمان تو روی آوردم
بیت ها تار شد و عکس به رقص آمد باز
بر سر موی تو چون بیتی از ابیات شکست
گشت از شوکت آن قافیه شعری آغاز
باز هم فُرم مرا مُهر زدی جانانم
به گمانم که نفهمید کسی این اعجاز
من که نالاقم و اهل خطا و خطرم
تو ولی لایق فرماندهی این سرباز
?مصرع نهم: اصلاقبول حرف شما، من روانی ام
شعر من:
اصلا قبول حرف شما، من روانی ام
اصلا بیا بزن مرا، تا می توانی ام
مجنون شدن که عیب بدی نیست، ای بسا
من بگذرم همچو *زُلی* از جوانی ام
*زُلی: مخفف زلیخای یوزارسیف است??
خب خب.. زیاده روی کردم. بقیه اش بماند. پستم طویل شد! بحر طویل بگیم صلوات????
دیگه خودتونو محک بزنید دیگه!
اینم بگم که همش یه روز فرصت بدید به خودتون. یا فقط چند ساعت، یا اگه حرفه ای هستید کم تر… دیگه حرفه ایا خودشون بهتر از من واردن… یا علی??
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب